PDF نسخه کامل رمان با سنگ ها آواز می خوانم نویسنده:مائده فلاح ژانر:عاشقانه -هیجانی

PDF نسخه کامل رمان با سنگ ها آواز می خوانم 

نویسنده:مائده فلاح

تعداد صفحه:871

ژانر:عاشقانه -هیجانی

 معرفی رمان با سنگ ها آواز می خوانم :

از نکته های مهم رمان با سنگ ها آواز می خوانم شخصیت پردازی ها قوی و همراه کردن مخاطب با داستان است. نمی توان گفت که این کتاب یک موضوع فوق هیجانی دارد اما کشش قلم مائده فلاح به همراه پیرنگ قوی داستان باعث می شود ...
قسمت ادب و هنر روزنامه اطلاعات در سال 1397، برای انتخاب رمانهای برتر اقدام به نظرخواهی از پنجاه نویسنده کرد تا ۲۰ رمان برتر امسال را انتخاب و معرفی کنند.
بر اساس این نظرخواهی، رمان «به ساز دلم» نوشته پروانه شفاعی (نشر شادان) با بیست رای در رتبه نخست، رمان «هورا» نوشته کاملیا کوشش (نشر علی) با نوزده رای در رتبه دوم و رمان «با سنگ ها آواز می خوانم» نوشته مائده فلاح (نشر صدای معاصر) با هجده رای،در رتبه سوم قرار گرفتند.
رمان با سنگ ها آواز می خوانم در سال 1397 از انتشارات صدای معاصر به چاپ رسیده است و اکنون چاپ هجدهم این رمان در اختیار عموم قرار دارد

دانلود  آسان رمان با لینک مستقیم دانلود فایل PDF – آخرین ویرایش  سازگار با همه گوشی ها و سیستم های کامپیوتری  

مقدمه رمان با سنگ ها آواز می خوانم :

ما چون برف و بنفشه ایم!
در کنار هم بودنمان، همان قدر متضاد و دور از ذهن است.
من بنفشه ام که در تمام فصل های خدا گل می دهد.
این بار در سرد ترین و برفی ترین فصل قلبت گل خواهم داد!
معجزه ی عشق را دست کم نگیر؛
من باور دارم اگر با گل عشق در قلبت رخنه کنم
سردی برف هم من را از پا نمی اندازد.
“دلربا”
تقدیم به روح پدر و مادر عزیزم.

 

خلاصه رمان با سنگ ها آواز می خوانم :

مرگ مشکوک یاشار باعث می شود برادر او یزدان بعد از سال ها به ایران برگردد تا پی به ماجرا مرموز قتل برادرش ببرد. مارال سالهاست به عنوان طراح پارچه در کارخانه نستاجی شیوا مادر یاشار و یزدان کار می کند. کارخانه ای که رازهایی مهم در پس خود دارد. سروش، پسرعمه یاشار که متوجه رابطه ای بین مارال و یاشار شده بود مارال را متهم به قتل می‌کند اما با تحقیقات پلیس، مارال تبرئه می‌شود اما یزدان باز هم به همه چیز مشکوک است تا اینکه….

 

مقداری از متن رمان با سنگ ها آواز می خوانم :

دستانش را به زیر بغل برده و پایش را به نرده تکیه زد.حیاط روشن تر از هر شب دیگری بود و این برای ماهی بود که امشب عهد کرده تا بیشتر نورافشانی کند. به سنگریزه های حیاط زل زده و جای پای دخترک مومشکی را به وضوح روی آن ها دید.

دویده بود، کل مسیر حیاط تا در را دویده بود. امشب هم مثل همیشه موهایش را از وسط فرق باز کرده و دو طرف صورتش رها کرده بود؛ البته منظم تر و دقیق تر از همیشه دقیق تر از زمانی که در نساجی او را می دید. فقط یکبار به رژ قرمزش گیر داده بود، بعد آن دیگر ندیده بود رژ قرمزبزند. این دختر محتاط می توانست ربطی به یاشار داشته باشد؟ می توانست آن قدر بد باشد که به مردی با شرایط یاشار دل ببندد؟ دختری که حتی از زدن رژ لب قرمز بعد از آن پرهیز کرده بود،چطور می شد که به دیدن رابطه ای بین او و یاشار فکر کرد؟

***

دوباره به صفحه‌ی تلگرامش رفتم، باز هم آخرین بازدیدش مربوط به یک‌ماه پیش بود، عکس‌های پروفایلش را از نظر گذراندم و باز هم مجبور شدم از جا بلند شوم و دستمال کاغذی را از روی میز بردارم.

کاش دوباره بچه دار می‌شد و زندگی خوبی داشت، حتی اگر قرار بود هیچ وقت همدیگر را نبینیم و من او را دوست نداشته باشم. راضی بودم که بچه داشت و با همسرش خوش بود. عکس ها را با سرعت رد کردم و این کار کوچکترین تأثیری در کم کردن شدت اشک‌هایم نداشت، مطمئن بودم این غم با تمام حجم اولیه اش روی قلبش سنگینی می کند و این دانستن باعث می‌شد من هم برایش غمگین شوم.

***

از سرما در خودش جمع شد، اما خواستار این سرما هم بود. پیراهنی به تن نداشت و طبیعی بود که سرما بیشتر از همیشه اذیتش کند. تاریکی هوا دستخوش بازی‌های نور شده و خیلی هم همه‌چیز سوت‌وکور نبود. شب و تاریکی زیر سوال رفته بود! با صدای باز شدن در بالکن لحظه‌ای به عقب برگشت و این بار دیگر نخواست خودش را اذیت کرده و لبخند زورکی بزند. تنها یک نگاه بی‌تفاوت نصیب زن شد.
زن خودش را به او نزدیک کرد. دستش را روی شانه‌هایش گذاشت، کاملا نامطمئن و بی‌اراده این کار را کرد:
-می‌دونم خیلی بد بود، یعنی چیزی در حد افتضاح! –
می‌دونم داری اذیت می‌شی.
به سمت زن برگشت و دست از نگاه کردن به شهری که روز و شبش یکی شده بود، برداشت:
-چیزی که داره من رو اذیت می‌کنه این نیست که خیلی بد بوده، اینه که تو هیچ تلاشی نمی‌کنی برای خوب شدن این چیز بد! زن دستان سستش را آرام از روی بازوانش پایین آورد. دور زد و خودش را به مقابلش رساند:
-دلیل همه ی اینا رو می‌دونی، روزهای خوبی نداشتم، آخرین چیزی که برام مهمه، اینه که از زندگی باید لذت برد.
نگاهش را به سرشانه‌های زن داد، شاید اشتباه از او بود که همان لذت و تازگی اولین‌هایی را که با او تجربه کرده بود، می‌خواست.
-این روزها فقط مختص تو نبود، منم داشتم، بیشتر از تو، بدتر از تو، تلخ تر از تو…

 



 قیمت: 18,000 تومان  پرداخت و دانلود

#نسخه_الکترونیکی_کمک_در_کاهش_تولید_کاغذ_است. #اگر_مالک_یا_ناشر_فایل_هستید، با ثبت نام در سایت محصول را به سبدکاربری خود منتقل و درآمدفروش آن را دریافت نمایید.


برچسب ها: PDF  رمان با سنگ ها آواز می خوانم  نویسنده:مائده فلاح ژانر:عاشقانه هیجانی پی دی اف رمان دانلود رمان PDF پی دی اف خرید آسان رمان خرید ویژه رمان های جدید دانلود فایل رمان رمان پرطرفدار رمان جدید و درخواستی رمان های به روز و جذاب رمان با قی
دسته بندی: کالاهای دیجیتال » رمان، شعر و داستان

تعداد مشاهده: 171 مشاهده

فرمت محصول دانلودی:.pdf

فرمت فایل اصلی: PDF

تعداد صفحات: 871

حجم محصول:7,235 کیلوبایت


نماد اعتماد الکترونیکی


با خرید از ما کدتخفیف10درصدی هدیه دریافت کنید!

درباره ما

"فارسفایل"سال1391 به عنوان اولین مرکز ارائه فروش محصولات دیجیتال با هدف کارآفرینی تاسیس گردید. این حوزه با افزایش آنلاین شاپ ها در کسب کارهای اینترنتی بخش بزرگی از تجارت آنلاین جهانی را در این صنعت تشکیل داده است. حال بستری مناسب برای راه اندازی فروشگاه کسب کار شما آماده شده که امکان فروش محتوا و محصولات دیجیتالی شما وجود دارد.

تماس با ما

آدرس: گناباد، بخش مرکزی، شهرک فرهنگیان، بلوار استقلال، بلوار امام سجاد پلاک70 طبقه_همکف کدپستی9691944367
(ساعت پاسخگویی 7صبح الی 24شب)

تلفن تماس051-57261834 ایمیلfarsfile@gmail.com ارسال پیام در تلگـــرام

نشان و آمار سایت

logo-samandehi
84,348 بازدید امروز
85,680 بازدید دیروز
489,021,998 بازدید کل
23,388 تعداد فروشگاه
53,403 تعداد محصول
تمام حقوق مادی و معنوی سایت برای فارسفایل محفوظ می باشد.
کدنویسی توسط : فارسفایل